Salesman

ساخت وبلاگ

مریض، که خانمی حدودا بالای 50 سال بود رو روی یونیت خوابوندم و استاد رو صدا زدم تا دندونش رو معاینه کنه و اجازه کار بهم بده.

ادامه مطلب
Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 145 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 18:15

پست بعدی رو با توجه به خطابه ای که توی این پست ارائه دادم! قراره رمزی بنویسم، دوستان آشنا یا وبلاگ داری که مایل به دریافت رمزن، بگن تا براشون رمز رو بفرستم ؛) قسمتی از پست بعد( مثلا میخوام هیجانش رو زیاد کنم!! ): فقط یه کنجکاوی بود، دوست داشتیم به عنوان یک فان بهش نگاه کنیم... سرگرمی ای که قول دادیم بهم دفعه اول و آخرمون باشه! Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : رمز خود را فراموش,رمز خود را فراموش کرده ام,رمز ایمیل خود را فراموش کرده ام, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 132 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 18:14

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : fortune teller 100 true,fortune teller 1962,fortune teller 1930 for v4, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 138 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 18:14

 عکس زیر نشون دهنده میزان علاقه ی قلبی من به پیازه!  دو لایه دستکش بر دست-لاتکس و پلاستیکی- تا خدای نکرده دستم بعد از خرد کردن پیاز، بو نگیره! که اگه بو بگیره تا دو سه روز هر بار که دستم رو طرف بینی ام بگیرم، حالم بد میشه! مطمئنم اگه غذا پختن بدون پیاز خوشمزه می شد، سراغش رو اصلا و ابدا نمی گرفتم!! خوشحالم که در این تنفر تنها نیستم: کلیک + این هم عکس جا نمازی که اکثرا روش نماز میخونم، پیش به سوی نماز جماعت وبلاگی!  اون پارچه ی سبز، از حرمین کاظمین ه ^_^  + حرف های زیادی برای گفتن دارم ولی نوشتنم نمیاد! شاعر میگه: دل تنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست... Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : i hate onions,i hate onions meme,i hate onions reddit, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 23 آبان 1395 ساعت: 15:14

 واقعا در عجبم از درجه ی پستی یک سری از جوون ها( شما بخونین پسرا!)، که متاسفانه روز به روز به تعدادشون اضافه میشه... چطور می تونن انقدر بد باشن؟! چطور می تونن تا این حد گرگ باشن و توی لباس میش فرو برن؟! چطور انقدر خودشون رو خوب نشون میدن برای خانواده ی از همه جا بی خبرشون که از ته دل بهشون افتخار میکنن؟!  چطور از ابتدای جوونی از راه راست میزنن بیرون قایمکی و هر غلطی که دلشون خواست میکنن، بعد برای ازدواج دست روی پاک ترین ها میذارن؟! لااقل حرمت نماز و روزه ای که میگین بهش اعتقاد دارین رو نگه دارین و سراغ شکننده ترین دخترها نرین، خواهش میکنم یکم به همسر آیندتون فکر کنین و بهش وفادار باشین... خدایا به زمینت نگاه کن...  وقتش نیست که موعودت رو بفرستی؟!  + آقا پسرای خوب! میدونم خوب و بد تو هر دو جنس هست، شما به خودتون نگیرین لطفا ؛) Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : سکوت میکنم,سکوت میکنم میگذارم انسانها,سکوت میکنم و عشق در دلم, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 23 آبان 1395 ساعت: 15:14

1. ما جماعتی که به وبلاگ هامون دلبسته ایم و خیلی از ناگفته هامون رو به راحتی اینجا میگیم چون فکر می کنیم کسی ما رو نمی شناسه، اگه یه روزی متوجه بشیم که یه آشنا نوشته هامون رو می خونه، چکار می کنیم؟ خب گزینه های مختلفی هست: وبلاگ نویسی رو رها کنیم، وبلاگمون رو عوض کنیم، توی همون وبلاگ بمونیم ولی رمزی بنویسیم، وبلاگمون رو حفظ کنیم ولی با سانسور بنویسیم یا اینکه کلا بی خیال باشیم و بگیم مهم نیست که آشنا می خونه؟  روش الان من که یه سیگنال هایی از خواننده هایی خاموش، دریافت کردم اینه که مخلوطی از رمزی نویسی و بی خیالی رو در پیش بگیرم... از طرفی چندین ماه پیش بود که دوست دبستانیم رو توی بلاگستان پیدا کردم و خیلی ذوق کردم، البته کمی توی این فکر هم رفتم که از این به بعد چطوری بنویسم؟ ولی در نوشتنم تغییری ایجاد نکردم، چون احساس خطر نکردم... همون طور که اون هم نوشتنش عوض نشد... دو سه ماه قبل هم یک دوست خوب وبلاگی دیگه پیدا کردم، دختری مهربون و صمیمی، دختری که حس می کردم خیلی شبیهمه، با هم حرف می زدیم و درددل می کردیم، تا اینکه تصمیم گرفتیم کمی حقیقی بشیم برای هم، شماره بود که ردو بدل شد و بعد از Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : ای دوست برای دوست جان باید داد,ای دوست از برای دوست جان باید داد, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 17:23

بنده به صورت غیر رسمی! دعوت شدم به این چالش، از جانب ابواسفنج خان... 

اگه دارین پرتقالی، 

نارنج ی، 

چیزی می خورین، 

همین الان چاقوهاتون رو بذارین کنار و عکس ابرگوگولی بلاگفان رو تماشا کنین، بنده مسئولیتی قبول نمی کنم بعدا :)))

لینک ( حذف شد!)

 

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : و باز هم عشق,و باز هم بوی گند مدرسه,و باز هم تنهایی,و باز هم لیلی,و باز هم پاییز,و باز هم سکوت,و باز هم شراره حادثه آفريد,و باز هم سلام,رمان و باز هم لیلی,رمان و باز هم ازدواج اجباری, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 111 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 17:23

هر وقت به نزدیکی چراغ قرمز میرسه، ناخودآگاه یاد اون حرفش میوفته که: توی لاین اول نایست، این لاین دیرتر بقیه جلو میره، بکش دست راست... بعضی وقت ها مقاومت میکنه و میره سمت چپ، ولی اکثرا به خودش میگه: با کی لجبازی می کنی؟!  و راهنمای راست رو میزنه... + بشنویم  ( هشدار: خطر دپسردگی! ): یه روزی میاد + با تشکر ویژه از آقا بهنام و دیگر دوستان! همسایه ها یاری کنین،تا من وبلاگ داری کنم ؛)) Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : که یادت نیاد تولدم چند پاییزه, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 17:23

 هی به خودت میبالی که صورتت فلانه، چشمات بهمانه و وقتی گریه می کنی صورت و چشمات سریع حالت عادی پیدا میکنن! ولی نه عزیزدلم، نه دخترم...  من مادرتم... هر بار که از دستشویی میومدی با یه نگاه به چشات می فهمیدم کلی اشک ریختی، هر بار که از حمام میومدی از صدای گرفته ات می فهمیدم زیر دوش ضجه زدی، هر صبح که بیدار میشدی می فهمیدم شب قبلش خوب خوابت نبرده بعد می رفتم بالشت رو می دیدم که خیسه... ولی چکار میتونستم بکنم؟! تو غمت رو توی خودت می ریختی و مظلوم بودی... میذاشتم همه از خونه برین بیرون، اون موقع بود که می نشستم یه دل سیر گریه می کردم؛ اینجوری نگرانی اینو نداشتم که شما متوجه میشین چون تا ظهر سرخی چشم و صورتم رفته بود... Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : چی شد که شب شد,چی شد که عاشقت شدم,چی شد که چادری شدم,چه شد که ماه مراد, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 17:22

همین ده پانزده روز پیش بود که به پژال گفتم بیمار زن و مرد فرقی ندارند و تا به حال بیماری نداشتم که بخواد حتما دانشجوی پسر براش کار کنه که...

ادامه مطلب
Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : مرد بودن یا نر بودن, نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 9:23

هوس که شاخ و دم نداره! یه روز رنگینک هوس میکنی و  دو روز بعدش حلوا. قبول ندارم که حلوا رو فقط باید توی عزا پخت و خورد، شب جمعه هم میشه این دسر خوشمزه رو به نیت اموات درستش کرد و زد بر بدن... رنگینک فرد اعلا :) حلوای شب جمعه!! + بد نیست نگاهی به پست شب جمعه زیزیگلو بندازیم! +شما هم اگه تک و توک بین موهاتون موی سفید پیدا کنین، از نزدیک انتهای مو اون رو می چینین یا من فقط اینجوریم؟! :| Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 103 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 7:54

د: هوپ دیشب خوابت رو دیدم از صبح تا حالا جلوی چشممه! ه: عه چی دیدی؟ د: خواب دیدم تو یه لباس عروس آبی پوشیده بودی... من یه لباس عروس سفید... چندتا دختر دیگه هم بودن که یادم نیست کیا بودن ولی لباسای مجلسی پوشیده بودن اونا! بعد یه سری در بود که باید از اینا رد میشدیم یه دنیای دیگه اونور در بود که نسبت به دنیای اینور در خیلی بهتر بود :دی هوپ جونم نمیریم :))) ادامه مطلب Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 21:37

بعد از کلی پایین و بالا کردن، جای پارکی پیدا و به راحتی پارک کرد و برای بار هزارم یادش اومد که او پارک دوبل را به سختی میزد... خیابان ترافیک مزخرفی داشت و دلیلش کلینیک ها و مطب های متعددی بود که توی  محدوده اش قرار داشتند، برای علی خوشحال بود، تلاش هاش به ثمر نشسته و کلینیک نوپاش بین مردم خوب جا افتاده بود... بالاخره تونسته بود وقتی خالی کنه و به دوست قدیمیش سر بزنه ولی مطمئن بود دوباره پیشنهاد کاریش رو رد میکنه... قبل از اینکه چشمش به آبمیوه فروشی بیوفته و یاد گذشته براش زنده بشه، خودش رو توی ساختمان پرتاب کرد!  ادامه مطلب Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 135 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 21:37

بعد از کشیدن کارت و گرفتن جعبه کفش، این مصرع ناخودآگاه روی لبم جاری شد:

من به چشم خویشتن دیدم ک جانم می رود!


+ عامل فرار کردن جان من!

+ همانا پول به سختی به دست آمده و به آسانی خرج می شود :|

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 21:36